جدول جو
جدول جو

معنی صبح روان - جستجوی لغت در جدول جو

صبح روان
(صُ رَ / رُ)
جمع صبح رو. کنایه از جوانان است که نقیض پیران باشد، مسافران. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
صبح روان
گواژ: جوانان، راهیان (مسافران)
تصویری از صبح روان
تصویر صبح روان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صبح خوان
تصویر صبح خوان
ویژگی مرغی که هنگام صبح آواز می خواند، در علم زیست شناسی کنایه از بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان، شباهنگ، عندلیب، شب خوٰان، مرغ سحر، مرغ چمن، بوبرد، بوبردک، زندواف، زندوان، زندباف، هزارآوا، فتّال، هزار، هزاران برای مثال چه حالت است که گل در سحر نماید روی / چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد (حافظ - ۱۰۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبع روان
تصویر طبع روان
طبع و ذوقی که آسان و بی تکلف شعر بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح رو
تصویر صبح رو
سپیدرو، سپیدچهره، کسی که چهره اش مانند صبح روشن و درخشان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح وار
تصویر صبح وار
صبح مانند مانند صبح، همانند صبح، برای مثال خیز و مکن پرده دری صبح وار / تا چو شبت نام شود پرده دار (نظامی۱ - ۵۶)، کنایه از سپید و روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صُ)
سپیدرو. سپیدچهره. آنکه رخسارش در درخشندگی به صبح ماند:
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کآن صباحت نیست این صبح جهان افروز را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(صُ)
مانند صبح. همانند صبح. سپید و روشن:
سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی
شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده.
خاقانی.
خیز و مکن پرده دری صبح وار
تا چو شبت نام بود پرده دار.
نظامی.
چو شه دید کان چشمۀ خوشگوار
به ظلمت توان یافتن صبح وار.
نظامی.
صبح وارم چو دادی اول نوش
از چه گشتی چو شام سرکه فروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَهْ دُ خوا / خا)
مرغ صبح خوان، بلبل:
ز پرده نالۀ حافظ برون کی افتادی
اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی.
حافظ.
چه حالت است که گل در سحر نماید روی
چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ رَ)
دریای رونده، برهنه و معری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوءاللغه ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
جان عزیز. (لغت محلی شوشتر خطی) ، آسایش جان. (ناظم الاطباء) ، کنایه از معشوق و شراب و هرچیز خوب. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(صُ لِ)
درخشان درفش. پیروزمند. ظفرمآب:
هم ز بالا به چه افتید چو خورشید به شام
گر ستاره سپه و صبح لوائید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبح رو
تصویر صبح رو
آنکه به صبح حرکت کند، مسافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح روی
تصویر صبح روی
سپید رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح لوا
تصویر صبح لوا
درخشان درفش، پیروزمند درخشان درفش، پیروزمند ظفرماب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح وار
تصویر صبح وار
مانند صبح سپید و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبق روان
تصویر طبق روان
تلک روان، می سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبح خوان
تصویر صبح خوان
پگه خوان بلبل هزار دستان پرنده ای که در وقت صبح آواز خواند، بلبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روان
تصویر بی روان
بی جان و روح
فرهنگ لغت هوشیار